اینل
واترمن داستان آهنگری را می گوید که پس از گذراندن جوانی پر شر و شور
تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند سالها با علاقه کار کرد به دیگران نیکی کرد
اما با تمام پرهیزگاری در زندگیش چیزی درست به نظر نمی آمد حتی مشکلاتش به
شدت بیشتر می شدند.یک روز عصر دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت
دشوارش مطلع شد گفت واقعا عجیب است .
الا یا ایه الساقی ادرکاسا و ناول ها که عشق اسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها